• سه شنبه 15 آبان 03


شعر مناجات با خدا -( شب قدر سرنوشتم خواب و از چشام گرفته )

3654
13

 شب قدر سرنوشتم خواب و از چشام گرفته
می خونه چقدر شلوغه هر کسی یه جام گرفته
باز صدات می زنم آقا گر چه این صدام گرفته
مادر بزرگوارت اجازه برام گرفته
اجازه داده که امشب سورۀ قدر رو بخونم
تا شاید واسه همیشه قدر آقامو بدونم
آقا جون هر جا نشستی سایه هات روی سر ما
بخدا عطر حضورت پر شده دور و بر ما
نکنی اگه نگاهی صبح نمی شه سحر ما
دست رد نزن آقا بر فرصتای آخر ما
فرصت آخرِ امشب منو هم مثل زهیر کن
منو یکسال روسفید کن سرنوشتمو بخیر کن
اگه هر کسی ندونه تو می دونی که کی هستم
می دونی که مثل کِشتی چقده به گِل نشستم
هی نمک دادی به دستم هی نمکدونو شکستم
آمدی به خونم اما من درو به رو تو بستم
زبونم لال شده آقا از گناه و روسیاهی
همه ترسم اینه امشب که منو دیگه نخواهی   
ای آقای آسمونیم ای آقای مهربونم
دستم بگیر بلند شم شاید ایندفعه بتونم
من که دارم برای تو دعای فرج می خونم
پشت این درای بسته نزار اینقدر بمونم
نزار از چشت بیفتم نزار بی پدر بشم باز
نزار از تو دور بشم باز نزار دربه در بشم باز
اگه تقدیر تو هستی دست تقدیر رو می بوسم
اگه تو چاره می سازی هر چی تدبیر و می بوسم
چونکه تو آینه هستی روی تصویر رو می بوسم
اگه بندم بزنی باز؛ بند زنجیر رو می بوسم
می زنم به جای دستت بوسه بر مهر نمازم
به همین سجدۀ شکرم به فرشته ها می نازم
چی میشه الآن به ما ها بدی تک تک یه بشارت
ما رو با خود ببری باز دست جمعی به زیارت
واسه ما روضه بخونی با نگاه و با اشارت
بالا تل زینبیه بخونی با این عبارت
السلام جد غریبم السلام جد شهیدم
من از اینجا بالای تل قتلگاهتو می دیدم
می دیدم نیزه و خنجر پرشده دور و بر تو
خون به آسمون می پاشه از تموم پیکر تو
چقدر ناله زد اینجا عمۀ من خواهر تو
آخرش دست پلیدی برید از قفا سر تو
السلام ای سر مظلوم که به روی نیزه هایی
تو همان خون خدایی رو زمین کربلایی

 

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:8
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران