• دوشنبه 3 دی 03

 مهدی نظری

شعر مناجات با خدا -( هر زمان افطار خود با آب که وا می کنم )

4625

هر زمان افطار خود با آب که وا می کنم
دیده هایم را فقط از اشک دریا می کنم
علت بیچاره گی ام را خودم فهمیده ام
کم سحرها با خدای خویش نجوا می کنم
آن قدر بیچاره هستم می نشینم روز و شب
در گناه افتادن خود را تماشا می کنم
جای این که مایۀ آرامش آقا شوم
با معاصی خون به قلب زار آقا می کنم
هی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی
با خودم دارم چرا این قدر بد تا می کنم؟!
این چنین باشد برایم مرگ خیلی بهتر است
من که می دانم خودم را خوار و رسوا می کنم
با تمام رو سیاهی تا که می گویم حسین
در دل تو باز هم من خویش را جا می کنم
آب می بینم نمی نوشم، لبم می سوزد و
بیشتر یاد لب عطشان سقا می کنم
یاد آن لحظه که هی می گفت مشکم واجب است!
مشک را من می رسانم، کار خود را می کنم
تیرها را با دل و جانم به چشمم می خرم
تا که خود را لایق دیدار زهرا می کنم
با لب تشنه به روی هستی خود پا گذاشت
عاقبت سر را به روی دامن زهرا گذاشت

 

شاعر : مهدی نظری

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:4
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران