در آغوش توام باز از تو دورم
دریغا چشم دارم لیک کورم
اگر از هم نگردد دیدهام باز
چه سود از وسعت دریای نورم
خدایا تو مرا میبینی و من
تو را میبینم امّا باز کورم
گنه در نزد تو در محضر تو
عجب دارم چه بیباک و جسورم
مرا اقرار بر جرم و خطاها
تو هم اقرار کردی من غفورم
چه سازم گر شود پروندهام باز
چو بگذارند در دامان گورم
سراپا نارم و نورم تمنّاست
اسیر دیوم و مشتاق حورم
برونم همچو رخسار فرشته
درون گردیده پر از مار و مورم
اسیر لشکر فرعون نفسم
ندانستم که خود موسای طورم
خداوندا دری بگشا به «میثم»
که بخشی از کرم فیض حضورم
- شنبه
- 15
- تیر
- 1392
- ساعت
- 4:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه