باز هم بـر سرای رحمت تو
آمـدم ای کـریم بـنده نواز
کی سزاوار بـخششت هستم
که بــه رویـم نموده ای در باز
**
بـس کـه تـوبه شکسته ام یا رب
تـوبه هایم همه گناه شده
ای خدا ای خدا مرا دریاب
بنده ات باز بـی پـناه شـده
**
هـمه رفـتند و بـار خـود بـستند
چه کـنم بـار مـن زمـین مانده
ایـن مـنم ای رئـوف بـخشنده
بـنده ای بـاز دل غـمین مـانده
**
با زمین خورده ای چه خواهی کرد
آن کـه سرمایه اش تـباه شده
ای کـه از حـال مـن خـبر داری
روزگـارم بـبین سیاه شده
**
چـشم مـن بس که بر حرام افتاد
دیگر از او گُهر نـمی آید
بـس زبـانم بـه لـغو عـادت کرد
از دعـایم اثـر نـمی آید
**
بـس کـه بـیراهه رفته ام یا رب
خـانه کـردم بـه کـوی گمراهی
نکـند مـن ز چــشمت افتادم
نکند تـو مـرا نمی خواهی
**
دور مــی بینم از کـــرامت تـو
بنده ای را بـرانی از درگـاه
کرمت بیشتر از این حرف هاست
آمـدم یا کــریم یـا الله
**
گره از کار بسته ام امشب
با دو دست سه ساله وا گردد
همه ی حاجت من از نفس
گل ویران نشین روا گردد
**
دل تنگم هوای بابا کرد
گریه ام را بهانه لازم نیست
بهر آرام کردنم آخر
سیلی و تازیانه لازم نیست
شاعر: مهدی میری
- شنبه
- 15
- تیر
- 1392
- ساعت
- 5:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی میری
ارسال دیدگاه