• چهارشنبه ۲۰ فروردین ۰۴


ورق گل-(من آن لالة وحی ام که گردیده خزانی)

۳۰۴۶
۱

ورق گل

من آن لالة وحی ام که گردیده خزانی
قدم گشته کمانی در ایام جوانی
مدینه ز تو سیرم، دعا کن که بمیرم

 


بهارم شده پاییز نمانده بر و برگم
به زودی همه یاران بنالند به مرگم
مدینه ز تو سیرم، دعا کن که بمیرم

علی بی کس و تنها غریبانه نشسته
دگر کار نیاید از این دست شکسته
مدینه ز تو سیرم، دعا کن که بمیرم

من آن یاس کبودم که چیدند ز باغم
به لب آمده جانم به دل مانده دو داغم
مدینه ز تو سیرم، دعا کن که بمیرم

نه دیوار مرا کشت، نه مسمار مرا کشت
بدانید بدانید غم یار مرا کشت
مدینه ز تو سیرم، دعا کن که بمیرم

نفس ها شده در دل، همه شعلة آهم
تنم نقش زمین شد، علی کرد نگاهم
مدینه ز تو سیرم، دعا کن که بمیرم

من و بازوی مجروح، من و صورت نیلی
کجا بر ورق گل بود طاقت سیلی
مدینه ز تو سیرم دعا کن که بمیرم

  • پنج شنبه
  • ۱۵
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۰
  • ساعت
  • ۱۸:۵۵
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران