خالق من چه زندهام با تو مثل ماهی میان یک دریا
ای بزرگی که میشوی نزدیک تا که لمست کنند کوچکها
هر کجا بودهام تو آنجایی، هر کجا میروم تو میآیی
در مناجات ساحل و دریا، در شبستان خلوت صحرا
لحظهای با تبسم مادر لقمهای عشق میدهی دستم
دستهای تواَند دستانش تا به من آب میدهد بابا
ساعت هجرتم به میخانه، مبدا حیرت ملائک شد
خواندهام پای جام تو یارب! چارده دوره «عَلَّمَ الاَسماء»
این که هی کوه میکنم هر روز ، از همان نامهای شیرین است
این که مجنونم از همان عطر است که تو دادی به گیسوی لیلا
دل من از شبی مسلمان شد که رخ یوسفت نمایان شد
چشم او دید و گفت: «اَسلَمنا» خال او دید و گفت: «آمَنّا»
نام تو میکند مرا آرام، ربِّ یا ذالجلال و الاکرام
گم شد این بچه روح بازیگوش و سر سفره تو شد پیدا
شاعر : قاسم صرافان
- سه شنبه
- 18
- تیر
- 1392
- ساعت
- 5:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
قاسم صرافان
ارسال دیدگاه