بس پیمان که بر سر پیمانه شکست
بس عهد که از سستی دل ها بگسست
شد دهر پر از غبار عصیان، اما
بر آینه لطف تو گردی ننشست
2
ای دوست از این عهد گسستن، توبه!
در حاشیه هوس نشستن، توبه!
هر مرتبه توبهای شکستم، این بار
صد مرتبه از توبه شکستن، توبه!
3
یک دل، دل خسته و تباه آوردم
من توشه راه، اشتباه آوردم
بر درگه لطف تو به جای توبه
پیمان شکنی کرده گناه آوردم!
4
افسوس که بی حساب، عصیان کردم
سامان گناه را پریشان کردم
پیمان شکنی کرده، گنهکار شدم
با توبه گناه خود دو چندان کردم
شاعر : سید مهدی حسینی
- سه شنبه
- 18
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:32
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید مهدی حسینی
ارسال دیدگاه