یادش به خیر صبح وصالی كه داشتیم
باران اشك های زلالی كه داشتیم
یادش به خیر حال خوش دل شكستگی
چشمان خیس و بغض سفالی كه داشتیم
بوی كویر می دهد این روزها دلم
كو آن هوای پاك شمالی كه داشتیم
از دشت لحظه ها چقدر توشه چیده ایم
از روز و ماه و هفته و سالی كه داشتیم
مانند ابر می گذرد كاروان عمر
از دست رفته است مجالی كه داشتیم
ما مانده ایم و حسرت پرواز تا خدا
چیزی نمانده از پر و بالی كه داشتیم
شام فراق با دل عاشق چه می كند
یادش به خیر صبح وصالی كه داشتیم
شاعر : یوسف رحیمی
- سه شنبه
- 18
- تیر
- 1392
- ساعت
- 8:0
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه