بابا جون خوش اومدي امشب کنار دخترت
مثل پروانه ميگردم تا سحر دور سرت
بابا جون خرابمون روشن شد از نور چشات
ميدونستم که مياي فداي اون زخم لبات
بابا جون نبودنت ما رو پريشون ميکنه
عمه دل شکسته ست و گريشو پنهون ميکنه
بابا جون ميون راه همش به ما سنگ مي زدند
سنگ نبود زخم زبون به اين دل تنگ مي زدند
شاعر : مهدی عظیمی
- سه شنبه
- 18
- تیر
- 1392
- ساعت
- 13:17
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
مهدی عظیمی
ارسال دیدگاه