آیینه می شوم به تماشا که می رسی
قبل از طلوع روشن فردا که می رسی
آیینه می شوم که دلم زیر و رو شود
تا مقصد نهایی دنیا که می رسی
چشمم برای دیدنت آیینه خانه ایست
یک لمحه...یک دقیقه به اینجا که می رسی
قلبم شکسته.مرهم و درمان فقط تویی
دستم به دامنت به دل ما که می رسی؟!
آن روز عطر نرگس و یاس و اقاقیا
در شهر می وزد به مسیحا که می رسی
خورشید از کدام جهت...از کدام سو
می تابد از تلاطم دریا که می رسی
دریا به پای تو چه صدف ها... چه موجها
می آورد عزیز دل ما که می رسی
چشمان من که لایق دیدار صبح نیست
آیینه می شوم به تماشا که می رسی
- چهارشنبه
- 19
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه