یوسف شود، آن کس که خریدار تو باشد
عیسى شود، آن خسته که بیمار تو باشد
از چشمۀ خورشید جگر سوخته آید
هر دیده که لبْ تشنه دیدار تو باشد
خوابى که بِهْ از دولت بیدار توان گفت
خوابى ست که در سایه ى دیدار تو باشد
هر چاک قفس از تو خیابان بهشتى ست!
خوش وقت اسیرى که گرفتار تو باشد
بر چهرهى گل پاى چو شبنم نگذارد
آن راهروى را که به پا، خار تو باشد!
"صائب" اگر از خویش توانى بدر آمد
این دایره ها نقطه ى پرگار تو باشد
شاعر : صائب تبریزی
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:47
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
صائب تبریزی
ارسال دیدگاه