چندیست بی چشمان تو من از نشاط افتاده ام
بی گرمی دستان تو از سور و سات افتاده ام
از بس که دوری دیده ام این روزها فهمیده ام
مانند باران بهار از چشمهات افتاده ام
هر جمعه با اشک و دعا در گوشه ی سجاده ها
مست از دعای ندبه یا عطر سمات افتاده ام
بی تو غزل خوانیم پر ، مستیم پر ، هستیم پر
بی تو تمام روز در فکر نجات افتاده ام
اشکم که در چشمان تو ... موجم که در طوفان تو
برگم که در باران تو... بر دست و پات افتاده ام
پر هستم از ایمان و شک ، یا لیتنی کنت معک
بی تو شبیه قاصدک کنج حیاط افتاده ام
شاعر : مرضیه مرادی
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1392
- ساعت
- 8:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مرضیه مرادی
ارسال دیدگاه