روز و شب از هجر تو دل بیقراری می کند
بهرِ وصلت این گدا لحظه شماری می کند
دیده این سائلت مشتاق دیدار است لیک
تا نبیند روی تو ، احساس خواری می کند
تا به کی غایب ز ما ای شهریار اِنس و جان
دیده از داغ فراقت اشکباری می کند
مغرضان گویند پس ارباب و مولایت کجاست
زآنکه گوید شرمسارم شرمساری می کند
جان زهرا اَلعَجَل ، اَلغوث یا صاحب زمان
جان به لب گشته و لیکن بردباری میکند
بس که دلتنگ جمالت گشته "شیدا "روز و شب
زآن سبب بهر زیارت پافشاری می کند
- شنبه
- 6
- دی
- 1399
- ساعت
- 19:47
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمدرضا صادقی
ارسال دیدگاه