چون ابر بهاری به غم یار ببارم
گفتی که میائی و نیائی چه؟ نگارم
هر صبح و شب و عصر و همه وقت به هرجا
گوئی که توئی در نظرم ، ای کس و کارم
گفتی که میائی و نیائی به سرم خاک
...یا سر به ته خاک ز داغت بسپارم؟
لاقل ز سر لطف نگاهی بنمایم
یا نه ، به قد ثانیه ای آ به کنارم
این دل گره زلف حبیب است حبیبم
تا یک نفسی هم به کسی وانگذارم
هر کار کنی مال توام چاک گریبان
من در هوس دیدن روی گل یارم
=========
- شنبه
 - 22
 - تیر
 - 1392
 - ساعت
 - 7:12
 - نوشته شده توسط
 - یحیی
 

                
                
                                
                                
                                
                                
                                
                                
    
    
    
    
                
                
ارسال دیدگاه