شوق دیدار توان سفرم بخشیده
یاد دلدار امید دگرم بخشیده
شد هماهنگ دلم با غم و شادی حبیب
ناله ی اوست که سوز جگرم بخشیده
رزق از عالم بالاست نه در دست من است
چشم او روزی اشک بصرم بخشیده
نام آن یار که دائم به لبم جا دارد
مرز ایمن شدن از هر خطرم بخشیده
لذت اشک مشخص نشود تا که ز لطف
بنگرم یار صفای سحرم بخشیده
کی شود حر شوم و توبه کنم مردانه
بنگرم حجت حق تاج سرم بخشیده
بدتر از من نبُوَد در دو جهان اما حق
گنهم را به همین چشم ترم بخشیده
کی شود باز ببینم به ره منزل دوست
چون شهیدان وفا همسفرم بخشیده
شاعر : جواد حیدری
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 17:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جواد حیدری
ارسال دیدگاه