شفایم برای تو کاری ندارد
دل خسته ام جز تو یاری ندارد
کریمی و قبل از طلب در عطایی
گدایت نیازی به زاری ندارد
طبیبا گرفتار نفسم، کمک کن
به صیدی که راه فراری ندارد
به جز معصیت چیز دیگر ندارم
شبیه درختی که باری ندارد
مبادا بگویی برو، نه...نه...آقا
مگر دامن تو غباری ندارد؟
شاعر : حسین ایزدی
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین ایزدی
ارسال دیدگاه