• چهارشنبه 19 اردیبهشت 03

 علی اکبر لطیفیان

شعر مدح امام علی(ع) -( از عالم بالاست بنیانی که من دارم )

2711

از عالم بالاست بنیانی که من دارم
یعنی همین روح مسلمانی که من دارم
گر سجده بر تولیت آدم نمی‌کردم
آدم نمیشد خاک انسانی که من دارم
شیر حلال مادران این قبیله‌هاست
در سینه‌ام مهر فراوانی که من دارم
نابرده رنجی گنج‌هایی را به ما دادند
از سفرهٴ مولاست این نانی که من دارم
این کیست که از مقدمش خورشید می‌ریزد
آتش پرست اوست سلمانی که من دارم
در کشمکشهای بلند ذوالفقاری‌اش
مانده است گیسوی پریشانی که من دارم
در خانهٴ ما سفرهٴ گندم مَیَندازید
دنبال نان جوست مهمانی که من دارم
با ما نشستن آنقدر چیز بعیدی نیست
با هر گدایی هست سلطانی که من دارم
ما را به جرم عشق در بازار بفروشید
ما را به پای جیدر کرار بفروشید
نه میل پروازی و نه اصلا نه بالی بود
نه حرفی از بالا نه حرفی از کمالی بود
باران نمی‌آمد زمین نم پس نمیداد و
سر تا سر شبه جزیره خشکسالی بود
ماها نبودیم و ندیدیم آن زمان‌ها را
یعنی نمی‌فهمیم که دنیا چه حالی بود
محرابها ، سجاده‌ها بی راهه می‌رفتند
اصلاً تمام جاده‌ها سمت خیالی بود
آن روزها کعبه فقط بتخانه‌ای بود و
بتها خدا و ، جای ابراهیم خالی بود
آیا خدای بی علی اصلا جلالی داشت
روی زمینِ بی علی آیا جمالی بود
آن روزگاران حرفی از یارب نبود اما
در پشت کعبه صحبت موالی الموالی بود
**
از این به بعد و بعد از این دنیا علی دارد
دنیا علی دارد نه ، دنیاها علی دارد
هم آسمان اول خاکی نشین ما
هم آسمان هفتم بالا علی دارد
رو کرد پیغمبر به سمت مردم و فرمود
ای اهل عالم مصطفی حالا علی دارد
عشاق محتاجند اینکه مال هم باشند
آقام زهرا دارد و زهرا علی دارد
آتش نمیگیرد گلستان وجودش را
هر آن کسی که یا علی و یا علی دارد
غیر از دلم من هیچ چیزی را نمی‌خواهم
گر چه ندارد هیچ چیز اما علی دارد
سوگند بر نام علی که شیعه در محشر
هرگز گرفتاری ندارد تا علی دارد
در هر زمان پیغمبری که بین راه افتاد
مهر علی ابن ابیطالب نجاتش داد
این کیست که دارد پُر از پَر میکند ما را
در صحن ایوانش کبوتر میکند ما را
این کیست که مهرش حلال نطفه‌های ماست
با مهر خود پاک و مطهر میکند ما را
این کیست که در مسجد هر جمعهٴ کوفه
دارد برای خویش منبر میکند ما را
نهج البلاغه می‌شود بالای منبرها
پایین منبرهاش دفتر میکند ما را
این کیست که با حرفهای آسمانی‌اش
مقداد و سلمان و ابوذر میکند ما را
یک روز می‌آید که با چشمان دلتنگش
همسایهٴ زهرای اطهر میکند ما را
دورش نمی‌اندازد آنرا که مقیمش شد
خواجه اگر مولاست ، قنبر میکند ما را
ما شیعهٴ دور و بر مرد نجف هستیم
ما خاک پای قنبر مرد نجف هستیم
با نام تو در ناتوانی‌ام توانی هست
در پیری‌ام با مهر تو میل جوانی هست
روح تنزّل کرده‌ات اینقدر بالا بود
آیا برای اوج تو اصلا مکانی هست
در کعبه و در خانهٴ پیغمبر و در عرش
هر جا که رفتم دیدم از بالت نشانی هست
بالا و پایین رفتن تیغت شهیدم کرد
ابروی تو هر جا که باشد کشتگانی هست
میل یتیم کوفه بودن میکنم امشب
هر جا یتیمی هست دست مهربانی هست
ای پیر نخلستان نشینم ، همنشینم باش
یک شب بیا در خانه‌ام یک تکه نانی هست
هر جا که تو قاری قرآن می‌شوی آقا
نذر لب تو بوسه‌های دوستانی هست
هر جا که قاری همین قرآن حسین توست
بی احترامی‌های چوب خیزانی هست
طشت طلایی بود و آه و قاری قرآن
وای از حضور خیزران ، وای از لب و دندان

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • یکشنبه
  • 23
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 8:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران