اي قرار ِ دلِ پريشانم
كه ز دل آه ميكشي گاهي
با من ِ دل پريش حرفي زن
گريه ام را اگر نميخواهي
***
ميتواني اگر پدر وا كن
لحظه اي چشم هاي بسته تان
نيمه جان،جانِ من به لب آمد
با نگاهِ سر ِ شكسته تان
***
جان زينب به خاطر مادر
بار ديگر بايست بر سر پا
كوري چشم ابن ملجم ها
حال تو خوب ميشود بابا
***
بعدِ مادر نديده بودم كه
موي خود ذره اي خضاب كني
نكند قصد كردي از داغت
خانه را بر سرم خراب كني
***
نذر كردم مُفَتِحُ الابواب
دري از روي لطف بگشايد
چه كنم هرچه ميكنم آخر
سر ِ بشكسته هم نمي آيد
***
با دو شيشه گلابِ چشمانم
شسته ام خونِ خشك گيسويت
ياد پهلوي مادر افتادم
با تماشاي وضع ابرويت
***
چشم ِ من ردِّ خون سر را از
مسجد كوفه تا به اينجا ديد
يادِ آن ردِّ خون كه از خانه
تا در ِ مسجد مدينه چكيد
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه