در شب بهت چشم عرش خدا
صبرم تمام شد کفنم را بیاورید
رخت رهایی از بدنم را بیاورید
روحم میان این قفس تنگ خسته است
ازعرش نور پیرهنم را بیاورید
هر جا که هست فاطمه آنجاست خانه ام
من را برید یا وطنم رابیاورید
با یاد چادرش نفسم تنگ می شود
آن یاردگاری کهنم را بیاورید
دنیا جهنمی شد از آتش فراق
تابوت من، بهشت تنم را بیاورید
باید حسین را به علمدار بسپرم
عباس کاشف محنم را بیاورید
شاعر : موسی علیمرادی
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
موسی علیمرادی
ارسال دیدگاه