پریشان میکند امشب مرا چشمان آهوها
درون آشیان کِز کرده اند امشب پرستوها
نگاه آسمان کعبه می گردد به دنبالت
تو ماه کعبه ای مولای بی همتای هوهو ها
تو را پس کوچه های شهر، هر شب انتظاری هست
که بنشانی یتیمان را به روی عرش زانوها
تو رفتی و زمین تنهایی اش را در خودش پیچید
به چاه آسمانها چنگ زد این سو و آن سوها
ستبر ذوالفقارت تا ابد هنگامه ی عدل است
توازن از تو میگیرند تعدیل ترازوها
متون دفتر تاریخ لبریز از رثای توست
کلامت عطر میپاشد جهان را تا فراسوها
اگرچه نیستی... هستی میان هستی ممتد
تو را می بویم امشب لا به لای خواب شب بوها
شاعر : اکرم بهرامچی
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1392
- ساعت
- 17:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
اکرم بهرامچی
ارسال دیدگاه