الـهی مـن گنه كارم، ولی ایـن است آوایم
خداوندا تو می دانی، كه حیدر هست مولایم
اگر چه در بساط خود به جز عصیان ندارم من
ولـی ذكـر علی و آل او بـاشـد اَلفبـایم
اگـر حب علـی دارم، رهیـن مـادرم هستم
كه ایـن درسیست كز بـدْو تولد داد بابایم
تـو فرمـودی نسـوزانی، محبّان ولایت را
بلی مـن هم یكی از دوستان آل زهـرایم
بـه وقت جان سپردن آرزو دارم خداوندا
كایـد بـر مـزارم، سـرور و مولا و آقـایم
اگر چه دامنم آلوده و دست از عمل خالی
ولـی امیـدوار رحمت خـلاق یـكتـایم
ازاین كرده كه خود دانم، مگر ای كردگار من
تـو ستاری كنی وَرنَه، به روز حشـر رسوایم
در آن روزی كه كاری از زبان دیگر نمی آید
علیه من گواهی می دهد، ازجمله اعضایم
(غریب) این دیارم من، به كس كاری ندارم من
ولی مَست مِی میخانه ی یاسین و طاهایم
شاعر : یوسف حق پرست
- سه شنبه
- 25
- تیر
- 1392
- ساعت
- 6:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یوسف حق پرست
ارسال دیدگاه