حتّی تو را با استکان ها فال می گیرم
حتّی سراغ از خوشه های کال می گیرم
نام تو را با هر زبان و لهجه می پرسم
حتّی جواب از مردمان لال می گیرم
تو نیستی امّا نشان سرزمینت را
یاد از پرستوهای خونین بال می گیرم
زنجیر عشقت بسته پایم را ولی عمری ست
جان از صدای رقص این خلخال می گیرم
در هر کجای دورِ این دنیای پُر سرسام
آرامش از این عشق بی جنجال می گیرم
از نذرهای بی تو ماندن... نه ملالی نیست
من حاجتم را با همین منوال می گیرم.
شاعر : سودابه مهیجی
- سه شنبه
- 25
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سودابه مهیجی
ارسال دیدگاه