به پیغامی من دیوانه را دیوانه تر کردی
مرا از لطف و احسانت حبیبا با خبر کردی
چو بشنیدم پیامت را که عمری ناظرم بودی
شدم شرمنده از رویت چه سان با من تو سر کردی
کرم هر دم فزون کردی خریدی آبرویم را
ز رسوا کردن نوکر تو ای مولا حذر کردی
بسا وقت سحر در خانه ام بودی ولی افسوس
که در خواب گران بودم ز پیش من گذر کردی
چه شب هایی نظر کردی تو بر پرونده ی عمرم
به چشم تر به قلب خون شب خود را سحر کردی
ز خوبیت چه گویم من مرا از لطف خود کشتی
تو عبد آستانت را بسی شرمنده تر کردی
شاعر : جواد حیدری
- سه شنبه
- 25
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جواد حیدری
ارسال دیدگاه