نوشتن از تو برایم زیاد آسان نیست
که دست قاصدک من حریف توفان نیست
رهاست موی تو در باد و باد حیرانست:
عجیب! پای تو بر قالی سلیمان نیست
مگر نه اینکه تو دعوت شدی به مهمانی
بگو چرا سر و وضعت شبیه مهمان نیست
کمی اگر شده پایین بیا ببوسمت، آه.
لبم نمی رسد، آنجا که جای قرآن نیست
چه بود جرم تو آخر؟ برا ی چه گفتند:
هر آنکه سنگ نزد سمت تو مسلمان نیست؟!
نگو! نگو! که دو چشم کبود تو گویاست:
که عشق -جرم بزرگم- بدون تاوان نیست
ببخش کفر مرا، رو به آسمان گفتم:
" چطور سهم امامت دو قطره باران نیست؟!"
بدون اینکه بگویی لبان تو گفتند
که "مرگ با لب سیراب رسم مردان نیست".
...
هزار و سیصد و چندین محرم آمد و رفت
هنوز کار زمین غیرِ آه سوزان نیست
رهاست عطر تو در باد و باد حیرانست
کسی که منتظرش بوده در خیابان نیست
بگو بیاید از این جاده های ناپیدا
بگو که در دل تنگم توان هجران نیست
بگو غروب غم انگیز جمعه هم شب شد
بگو تحمل این انتظار آسان نیست...
شاعر : حسن اسحاقی
- سه شنبه
- 25
- تیر
- 1392
- ساعت
- 16:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن اسحاقی
ارسال دیدگاه