چشم انتظار مانده ام امّا نیامدی
کُشتی مرا و بر سرم آقا نیامدی
چنگی نمی زند به دلم اشک های من
وقتی که تشنه هستم و دریا نیامدی
من با لباس نوکری احرام بسته ام
وقت طواف کعبه ی دلها نیامدی
دیشب میان روضه نگاهم به راه بود
گفتم که می رسی به تماشا نیامدی
شاید نشسته بودی و بر سینه می زدی
جای دگر؛ به روضه ی زهرا نیامدی
شاید دوباره کرب وبلا رفته بودی و
تا صبح می زدی به سر آنجا نیامدی
امشب شب یتیم نوازی دست توست
مگذار تا بگویمت آقا نیامدی
- چهارشنبه
- 26
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه