قرار بود بیائی مگر نه آقاجان
ز چهره پرده گشائی مگر نه آقاجان
قرار بود که یک لحظه هم به حال خودم
مرا رها ننمائی مگر نه آقاجان
قرار بود که دریائی از کرم برسانی
به این کویر جدائی مگر نه آقاجان
قرار بود که آدم شوم به یک نفس تو
رسانیم تو به جائی مگر نه آقاجان
قرار بود که حتی نفس کشیدن نوکر
شود به خلق دوائی مگر نه آقاجان
قرار بود که همراه کاروان تو مولا
شویم کرببلائی مگر نه آقاجان
قرار بود که از عطر یاس پیرهن تو
خبر شویم کجائی مگر نه آقاجان
قرار بود که وقتی روی زیارت زهرا
کنی مرا تو دعائی مگر نه آقاجان
قرار بود که بیائی همان شبی که سرودم
امان ز درد جدائی مگر نه آقاجان
شاعر : مجید خضرائی
- پنج شنبه
- 27
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:19
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجید خضرائی
ارسال دیدگاه