از حال و گذشته تا حقیقت
عالم همه در پی طریقت
ای جان جهان و مرد میدان
شرمنده اگر شکسته پیمان
پیمان شکنی مرام ما شد
گنجینه ی پول رام ما شد
سود است برای ما زمانه
دوریم ز تو چه بی بهانه
عدل است بهانه ی حضورت
روشن کند این جهان ظهورت
ما بی خبران حال زارت
دل خون شده گشته بی قرارت
گنجینه ی حق بیا که رویش
خارج شود از خیال و گویش
ای گوهر و کیمیای عالم
اکسیر حقیقتی ز خاتم
باز آی که باغ گشته تاریک
نزدیک شده فساد،نزدیک
بر کن دگر این بساط تزویر
عمریست،چه زود می شود دیر
آقا تو بیا و جان ما باش
ای یار نهان،عیان ما باش
شاعر : رضا بزرگ نژاد بایی
- شنبه
- 13
- تیر
- 1394
- ساعت
- 11:4
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا بزرگ نژاد بایی
ارسال دیدگاه