شب گشت و تيرگى همه جا را فراگرفت
وز نور ماه دامن گيتى ضيا گرفت
در هفده ربيع به شوق وصال حق
جا در درون غار حرا مصطفى گرفت
مهد صفا به غار حرا تا نهاد پاى
غار حرا ز يمن قدومش صفا گرفت
پاسى ز شب گذشت كه از ماوراى عرش
نورى جهيد و جلوه اش ارض و سما گرفت
روح الامين به غار حرا آمد و بگفت
اين آيه را بخوان كه دل از او جلا گرفت
«اقرأ باسم ربك» يا ايها الرسول
كز خواندنش سزاست ره هر خطا گرفت
بايد براى كُشتَن نمروديان دَهر
جا در درون آتش عشق خدا گرفت
تا بگسلى ز پاى تو زنجير بردگى
بايد به دست خويش چو موسى عصا گرفت
بهر نجات خلق ز گرداب هَمُّ و غم
بايد ره از جنايت و ظلم و جفا گرفت
محكم ببند دامن همت كه ز امر حق
بايد به دست خود عَلَم اقتدا گرفت
كاخ بتان خراب كن و كاخ معدلت
آباد كن كه دست تو را كبريا گرفت
تاج رسالتى كه به فرقت نهاده حق
ارض و سما ز قدر و بهايش بها گرفت
برخيز گو به خلق جهان اين كلام نغز
بايد براى درد خود از حق دوا گرفت
بانگى برآر از دل و برگو خدا يكى است
آن خالقى كه خلق ز وجودش نوا گرفت
«ژوليده» شاد زى كه براى نجات خلق
احمد به دست خويش كتاب خدا گرفت
ژوليده نيشابورى
- دوشنبه
- 6
- تیر
- 1390
- ساعت
- 19:23
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
فائزشاعر
احتمالا در نقل از شاعر خطایی رخ داده.
در هر صورت آن مصرع را می توان بدین صورت اصلاح کرد:
آن شب به شوق وصال و لقای حق پنج شنبه 9 تیر 1390ساعت : 15:58