آتش درون حوض شبنم می نشیند
بر جرعه ی شهد لبش نم می نشیند
او آشنای صبح ِ پاییز ِ قناریست
بر با ل هایش ،دل مصمم می نشیند
صبحش علی کی؟ سرشودبی فاطمه تا
بر دیدگانش یک محرّم می نشیند
قصر امل ویران ِویران می شود باز
زهرا به پشت درب ِغم خَم می نشیند
این چشم های پر تهی از خنده امشب
بی فاطمه ،تنها وتوام می نشیند
بر قبر تنها مونس و دلدار خود ...او
با شاخه ی تنهای ِ مریم می نشیند
امشب پر ِپروانه ی زهرای اطهر
بر گنبد ِ خضرای خاتم می نشیند
- دوشنبه
- 31
- تیر
- 1392
- ساعت
- 16:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه