صبرم تمام شد کفنم را بیاورید
رخت رهایی از بدنم را بیاورید
روحم میان این قفس تنگ خسته است
ازعرش نور پیرهنم را بیاورید
هر جا که هست فاطمه آنجاست خانه ام
من را برید یا وطنم رابیاورید
با یاد چادرش نفسم تنگ می شود
آن یاردگاری کهنم را بیاورید
دنیا جهنمی شد از آتش فراق
تابوت من، بهشت تنم را بیاورید
باید حسین را به علمدار بسپرم
عباس کاشف محنم را بیاورید
شاعر: موسي عليمرادي
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 13:6
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه