پیچیده در این کوچهها عطر عبایت
همراه با نجوای زیبای دعایت
در جام چشمان زلالت شور داری
در کیسه با خرما مگر انگور داری؟
دارد شراب کوثری میخانهی تو
شال شکوه حیدری بر شانهی تو
با نان و خرما میرسی، من هم یتیمم
اما نه خرما، مست دستان کریمم
میزد به پایت بوسه لبهای مدینه
ای خوش به حال نیمه شبهای مدینه
در دست هایت یاکریمان لانه دارند
وقت قنوتت قدسیان پیمانه دارند
نوشیدهام با قدسیان ساغر به ساغر
نوشیدهام با نام تو تا جام آخر
از واژهها مِی میچکید و مینوشتم:
سرمست آقای جوانان بهشتم
شمس ابن شمسی، آبروی آفتابی
با صحن خاکی، ساقی ابن بوترابی
میخانهی خاکی غبارش هم شراب است
اِنعام صحن خاکیت هم بی حساب است
این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد
روح القدس گویی هوای یک غزل کرد
«یا محسن»م در حال مستی «یا حسن» شد
نامت قلم را محو نوری در ازل کرد
من در زمان آوارهی آن لحظه هستم
وقتی که دستان تو «قاسم» را بغل کرد
آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی
تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد
دست کریمت یاکریمان را غذا داد
شاه و گدا را لطف تو ضرب المثل کرد
با تو وجود عشق اثباتی نمیخواست
نور خدا را چشم هایت مستدل کرد
آوردهای از آسمان نور خدا را
چشم تو روشن کرد چشم مرتضی را
پای تو دوش مصطفی را عرش کرده
جبریل بالش را برایت فرش کرده
پای پیاده کعبه میآید به سویت
لب های زمزم تشنهی آب وضویت
روح تو را از نور زهرا آفریدند
از اسم تو اسماء حسنا آفریدند
نام حسن یعنی تمام حُسن دنیا
حالا من و دست کریم آل طاها
شاعر : قاسم صرافان
- چهارشنبه
- 2
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 5:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
قاسم صرافان
ارسال دیدگاه