• دوشنبه 3 دی 03

 وحید قاسمی

شعر مناجات با خدا-شب قدر -( خود را به خواب می زنی ای بنده تا به كی )

8428
25

خود را به خواب می زنی ای بنده تا به كی
هی توبه پشتِ توبه، سرافكنده تا به كی
دنیا وفا نكرده، وفا هم نمی كند
با زرق و برقش از غم دل، كم نمی كند
از حوضِ نور، كی به رخت آب می زنی
كی دست رد به سینه ی این خواب می زنی
ای بنده جزء برای خدا بنده گی نكن
کج می روی،لجاجت و یک دنده گی نکن!
بنده در اوجِ فاجعه زانو نمی زند
غیر از خدایِ خود به كسی رو نمی زند
عقلت مگر به شاید و باید نمی رسد
بارِ كجت به منزل و مقصد نمی رسد
تیشه نزن به ریشه ی خود بنده ی خدا
بیراهه می روی، نشو شرمنده ی خدا
جای غمِ بهشت، غمِ پول می خوری
بیچاره ای كه مثل پدر گول می خوری
بیهوده هی برای دلت كیسه دوختی
باغ بهشت را به جوِ ری فروختی
ای ورشکسته، بیش تر از این ضرر نده
لحظه به لحظه عمر خودت را هدر نده
شب های قدر فرصت خوبیست؛ گریه كن
آیا زمان توبه ی تو نیست گریه کن
شب های قدر فرصت خوبیست؛ توبه كن
غیر از تو و خدا كه كسی نیست توبه کن
شب های قدر ناله بزن بی معطلی
دستم به دامنت، مددی مرتضی علی
شب های قدر اشك تو را كوثری كند
زهرا برای شیعه ی خود مادری كند
جا مانده ای ز قافله، هیهات، گریه کن
امشب برای عمه ی سادات گریه كن
شاید خدا به حالِ خرابت نظاره كرد
پرونده ی سیاه تو را پاره پاره كرد
مانند سوزِ صبحِ مه آلود می رسد
وقتی نمانده است، اجل زود می رسد
باید بری ! به فكرِ حساب و كتاب باش
فكر فشارِ قبر و سؤال و جواب باش
شب های قبر، تیره تر از كرده های توست
مهتاب روشنش سفر كربلای توست
بی نور عشق، قبر تو دلگیر می شود
امشب بگیر تذكره را، دیر می شود
ای تشنه لب، ز دست سبو آب را بگیر
امشب به گریه دامن ارباب را بگیر

 

شاعر : وحید قاسمی

  • شنبه
  • 5
  • مرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 6:9
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران