ای كوفه چه ساكت و خموشی
خاموشی و سخت در خروشی
ای مسجد كوفه كو امامت
محراب علی سرت سلامت
ای پیر مریض كو طبیبت
ای منبر كوفه كو خطیبت
سجادۀ لاله گون مولا
انداخته گل زخون مولا
امروز كه آبرو گرفتی
از خون علی وضو گرفتی
ای زندگی ات تمام تاریخ
مظلوم ترین امام تاریخ
ای كل وجود تربت تو
شهر تو دیار غربت تو
هر ظلم كه بود با دلت شد
تا تیغ سقیفه قاتلت شد
ای عقل نخست هر كه هستی
تو كشتۀ جهل مرد مستی
با آن همه حسن نیت خویش
دیدی ستم از رعیت خویش
كو مالك اشترت علی جان
سلمان و ابوذرت علی جان
هر جا كه نشانه از غم توست
صد دجلۀ اشك هم كم توست
با آنكه شكافت فرق پاكت
خون ریخت به روی تابناكت
زخمیت به زخمۀ جگر بود
كز زخم سرت كشنده تر بود
مشتاق رخ حبیب بودی
بی فاطمه ات غریب بودی
بشكافت چو فرق نازنینت
شمشیر گریست بر جبینت
خون تو روانه از جبین بود
پاداش محبت تو این بود؟
ای زخم تو زخم آفرینش
بگریسته بر تو چشم بینش
ای خاك نشین آسمانی
ای عرش مكان لا مكانی
ای قلب نماز سینه چاكت
ای سجده نهاده سر به خاكت
اركان دعا شكست بی تو
تكبیر به خون نشست بی تو
تو منتظر وصال یاری
در بستر مرگ بی قراری
اطفال یتیم داغدارند
امشب همه چون تو بی قرارند
خون گشته روانه در عزایت
از چشم یتیم بی غذایت
با قتل تو آه آه كوفه
خیزد ز درون چاه كوفه
زخم تو به فرق مرهمت بود
پایانگر دورۀ غمت بود
از فزت برب توست معلوم
راحت شدی ای امام مظلوم
آیینة دل، شكستة توست
محراب، به خون نشستۀ توست
تا هست به سینه ها غم تو
تقدیم تو اشك "میثم" تو
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- یکشنبه
- 6
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 5:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه