پیش از تو کوفه، سجده ی خونین ندیده بود
داغ بزرگ، ماتم سنگین ندیده بود
پیش از تو در سه فصل غریبانه ی سکوت
جز سور و سات سفره ی سنگین ندیده بود
یعنی تو را چنان که تو بودی نمی شناخت
جز سایه های سرد و دروغین ندیده بود
هر شب صدای پای تو در کوچه می دوید
خواب تو را بهانه ی شیرین ندیده بود
پیش از تو مرگ حادثه ای دلخراش بود
در مرگ، رستگاری و تسکین ندیده بود
خون دل تو بود که محراب را گرفت
جز در دل تو دغدغه ی دین ندیده بود
تاریخ کوفه، سر به سر آشوب و فتنه است
حاشا که سهمناک تر از این ندیده بود!
شاعر : پروانه نجاتی
- دوشنبه
- 7
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 7:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
پروانه نجاتی
ارسال دیدگاه