که دیده بی کفنی را کفن کند بدنی را
که دیده دست حسینی مدد کند حسنی را
حسین آب بریزد حسن به اشک بشوید
که دیده غسل نهانی به نعش بت شکنی را
شده خموش چه آسان زبان ناطق قرآن
حسن حنوط ببندد عجب لب و دهنی را
سرِ شکسته و خوناب زیر تابشِ مهتاب
که دیده در همه عمرش بخود چنین محنی را
فدای غربت مردی که خود ز غصه و دردی
شبانه غسل و کفن کرد جسم خسته تنی را
قسم به سینه شکسته قسم به فرقِ شکسته
وصالِ حیدر و زهرا سرود، خوش سخنی را
که نیست فاصله باقی میان کوثر و ساقی
خدا نداده از اول به عشق، ما و منی را
فدای دست شکسته که با تن و دل خسته
برای بی کفنِ خود گذاشت پیرهنی را
و آن امام اسیری که در میان حصیری
گذاشت با تن بی سر غریبِ بی کفنی را
به گریه از رگِ پاره گرفت بوسه دوباره
شبیه عمه فنا کرد، کاخ خصمِ دنی را
دعا ز جود و کرم کرد روی خود به حرم کرد
که از قتیلِ قلیلت قبول کن بدنی را
***
شاعر : محمود ژولیده
- چهارشنبه
- 9
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 6:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه