خودم ديدم تو كربلا، خيمه ها رو آتيش زدن
اهل مدينه رو زدند، كربلا رو آتيش زدند
خودم ديدم تو كربلا، قيامتي به پا شده
دست عمو عباسمون، از بدنش جدا شده
خودم ديدم كه شش ماهه، چه طوري دست و پا ميزد
خودم ديدم كه عمه جون، فاطمه رو صدا مي زد
خودم شنيدم صداي، العطش بچه ها رو
خودم ديدم رو نيزه ها، سرهاي از تن جدا رو
خودم ديدم كه عمه رو، چه وحشيونه مي زدن
همبازي رقيه رو، با تازيونه مي زدن
به زخم قلب پرِ خون، عمه جونم نمك زدن
ديدم تو خيمه بابايِ مريضمو كتك زدن
ديدم چطوري عمه جون، اشك بابامو پاك مي كرد
خودم ديدم تو خرابه رقيه جونو خاك مي كرد
شاعر:؟؟؟؟
- چهارشنبه
- 23
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 9:53
- نوشته شده توسط
- سید علیرضا حسینی کیا
جواد