کبوتر حرمت شد، دلِ زمینگیرم
کشید پای تو را آسمان به تقدیرم
رواق های تو را پر کشیده ام بانو
به جز حریم تو از هر چه آسمان سیرم
توان دیدن خورشید کار هر کس نیست
ولی نگاه از آن بارگه نمی گیرم
تو نبض زندگیم را به دست خود داری
مسلّم ست که با رفتن تو می میرم
مدینه قسمت پرواز من نخواهد شد
چرا که با قفس خود هنوز درگیرم
کنار پنجره های ضریح تو هر بار
بقیع می روم آن جا قرار می گیرم
خدا نخواست که پابند نامه ها بشوم
گره زده ست ضریح تو را به تقدیرم
شاعر : وحیده گرجی
- چهارشنبه
- 23
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 13:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
وحیده گرجی
ارسال دیدگاه