• دوشنبه 3 دی 03


شعر مرثیه حضرت موسی بن جعفر(ع) -( چندیست از خدا طلب مرگ دارم و )

2742
3

 خورشید آسمان سیه چالها منم
یوسف ترین مسافر گودالها منم
شیرازه محول الاحوالها منم
موسی ترین کلیم،در این سالها منم
دارم شبانه روز و مناجات می کنم
 بر حال و روز خویش مباهات می کنم
 این چند ساله زار شدم،در به در شدم
 کنج قفس فتادم و بی بال و پر شدم
دور از وطن اسیر شدم،خون جگر شدم
 معصومه را ندیدم و دلتنگ تر شدم
 یاد مدینه و پدر و مادرم بخیر
 یاد پدر صدا زدن دخترم بخیر
 اینجا نمی رسد به کسی ناله های من
از ردّ پا پُر است ، بهشت عبای من
 مثل جنین در شکم است،انحنای من
 زیر فشار خرد شده دست و پای من
تنها دعای من شده خلّصنی یا اله
مردن دوای من شده،خلصنی یا اله
چندیست از خدا طلب مرگ دارم و
خون جگر ز حنجره بالا میارم و
در زیر تازیانه یک نابکارم و
سر را میان زانوی خود می فشارم و
فریاد می زنم نفسم بند آمده
باشد بزن ، ولی به کسی ناسزا مده
در زیر این شکنجه و این حلقه قیود
کاری که باب میل دلم بود،سجده بود
اما میان زمزمه ها سندی یهود
می کرد صورت من دلخسته را کبود
ای وای از ضُمُختی انگشتهای او
شد پاره گونه های من از مشتهای او
سندی مرا به ورطه تحقیر می کشد
 جسم مرا به حلقه زنجیر می کشد
با ترکه ای که هیبت شمشیر می کشد
آنقدر می زند که سرم تیر می کشد
 این چند روزه درد سرم بیشتر شده
قوس کمانی کمرم بیشتر شده

 

شاعر : حسین قربانچه

  • چهارشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 7:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران