از آن زمان که داغ تو بر دل نشانده ایم
از دیده جای اشک فقط خون فشانده ایم
یک تار موست فاصله ی بین ما و مرگ
تنها به شوق دیدن تو زنده مانده ایم
شب ها گذشته است که در خواب دیده ایم
این دست را به دامن دلبر رسانده ایم
از لحظه ای که صاحب دل شد محبتت
هر کس به جز تو را ز دل خویش رانده ایم
وقتش شده که پا به دو چشمان ما نهی
گرد و غبار ز آینه ی دل تکانده ایم
یا لیتناست زمزمه ی صبح و شام ما
از کاروان خون خدا باز مانده ایم
تا جان به پیکر است فدایی رهبریم
این درس در کلاس ابالفضل خوانده ایم
شاعر : رضا رسول زاده
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 15:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه