یارب که کارها همه گردد به کام ما
نور حضور خویش فروزد امام ما
ما بادۀ محبت او نوش کرده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آنکه از این باده زنده شد
ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما
ای باد اگر به کوی امام زمان رسی
زنهار عرضه دار به پیشش پیام ما
گو همتی بدار که مخمور فرقتیم
شاید برآید از می وصل تو کام ما
از اشک در ره تو فشاندیم دانه ها
باشد که مرغ وصل بیفتد به دام ما
«فیضت» به صبح و شام ز جان می کند سلام
پیکی کجاست تا برساند سلام ما؟
شاعر : فیض کاشانی
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 13:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
فیض کاشانی
ارسال دیدگاه