• دوشنبه 3 دی 03


شعر در فراق یار امام زمان(عج) -( رها بكن دل من را ز بند دنيايم )

1647

رها بكن دل من را ز بند دنيايم
تمام فخر من اين شد تويي تو آقايم
بيا كه چشم من از اشك پر ز غم گشته
بيا كه آمدنت را ز دور مي پايم
به عشق ديدن خواب شماست مي خوابم
پر از صفاي دل انگيز توست رويايم
تو بي خيال من و قلب من نشو آقا
اگر چه بر دل تو ضربه زد عمل هايم
بدون تو چقَدَر بد شدم به دادم رس
و زشتي عملم حك شده به هر جايم
به چشم خود بدن لخت دختران ديدم
به هر كجا رود هر دختري همانجايم
تو سرمه اي زمحبت به دست من دادي
و لي به چشم خودم سرمه اي نمي سايم
و ماهواره و فيلم و نظر به رقاصان
من از محبتت آقا ببين كه خنثايم
براي قلب  يه دختر فَشِن نمودم من
فَشِن نمودن مويم نكرده زيبايم
شبيه چوب مترسك شدم برا همه
براي شهوت نفسم پر از تقاضايم
هنوز بعد بسي اشتباه و نافهمي
كلام توبه نيامد به روي لبهايم

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • پنج شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران