یوسف .ای گمشده در بی سر وسامانی ها
این غزل خوانی ها . معرکه گردانی ها
سر بازار شلوغ است.تو تنها ماندی
همه جمع اند .چه شهری .چه بیابانی ها
چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بسکه در حق تو کردند مسلمانی ها
همه در دست ترنجی و از این میرنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبییر تو پایان پریشانی ها
عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟
این چه شمعی است کع عالم همه پروانه اوست
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟
یوسف گمشده!دنباله این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریبند نیستانی ها
بوی پیراهن خونیین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها!
- شنبه
- 2
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 14:1
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه