یاد مادر افتاده پشت در افتاده 2
ز خاک عباش معلومه که با سر افتاده
میوفته پشت مرکب غریبونه امشب
تا میوفته می خونه امون از دل زینب
نیمه شب، از چشماش، می ریزه دریای
اشکی که دل رو می سوزونه
یه پیر مردِ، مو سپید و، با گریه پشت این
مرکبش داره می کشونه
کوچه، هیزم، آتش، حیدر، دوباره زنده شد
یاد مادر در پشت در دوباره زنده شد
با بغض و کینه شهر مدینه
بازم لگد زد انگاری به سینه
آه و واویلا 4
شاعر : مهدی نظری
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 5:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی نظری
ارسال دیدگاه