هر شب میگم ای دل امون از زمونه
دنیا با آل علی نامهربونه
هر بار دل یه بچه اش رو می شکونه
داره بارون می باره
دوباره اشکای طفلی روونه
آخه دشمنای بابا شبونه
با آتیش اومدن درِ خونه
داره بارون می باره
شاهدِ من شب است و ماه و ستاره
که می دوید آقام پیِ یک سواره
افتاد تو کوچه نفسش در شماره
داره بارون می باره
به یاد بابای خسته افتاده
به یاد دستای بسته افتاده
به یاد پهلو شکسته افتاده
داره بارون می باره
یاد دل های در تلاطم افتاده
یاد آتیش و یادِ هیزم افتاده
یاد جسارتای مردم افتاده
داره بارون می باره
شب بود و مثل روز ولی، آقام می دید
که آقام دنبال حیدر می دوید
می دید از پهلوی اون خون می بارید
داره بارون می باره
- دوشنبه
- 4
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 14:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه