به بهونه ايام زيارت مادحين و پير غلامان حضرت ارباب
و به بهونه دلتنگيمون
پلکي زديم و قدر همان هم زمان گذشت       ديدي چه زود فرصت ديدارمان گذشت
آن شوق و شور عشق حرم ,آن خيالها          آن لحظه هاي پر برکات اذان گذشت
آري براي کفتر بي بال و بي پناه               ديدي چه زود مهلت اين آشيان گذشت
من روي خاک بودم و دنياي پستيم              جايي که پاي من ز سر آسمان گذشت
فرصت براي توبه شد و نامه ام چو قبل   از زير دست حضرت صاحب زمان گذشت
قدر همين زيارت آخر غنيمت است         بايد به پاس اين همه لطفش ز جان گذشت
شاعر : رضا تاجیک
- شنبه
 - 16
 - شهریور
 - 1392
 - ساعت
 - 16:26
 - نوشته شده توسط
 - یحیی
 

                
                
                                
                                
                                
                                
                                
                                
    
    
    
    
                
                
ارسال دیدگاه