• دوشنبه 3 دی 03


شعر ولادت امام رضا(ع) -( مژده دلا موسم دیدار شد )

2959
1

مژده دلا موسم دیدار شد
وقت تماشای رخ یار شد
زمقدم گل علی و زهرا
عالم هستی همه گلزار شد
در شب میلاد امام رضا
جلوه ی دادار پدیدار شد
روی دل آرای و را هر که دید
دست خودش نبود گرفتار شد
راه دگر پیش جلالش نداشت
دشمنش مجبور به اقرار شد
عیسی مریم به امید شفاش
بر در او نشست و بیمار شد
هر آن گلی که در کنارش نشست
پیش گل روی رضا خار شد
دشمن دشمنش نه شیعه فقط
خدا هم از عدوش بیزار شد
روشنی چشم و دل ما همه
خوش آمدی ای پسر فاطمه
بازمرا آمده در دهن
تا که به مدح تو گشودم سخن
مدح کسی جز تو کنم نارواست
مدح شما روشني انجمن
هر که فروخت مهر تو مغموم گشت
مهر تو ای شاه ندارد ثمن
شجاعت حسین در خون توست
خلق تو نیکوست همچون حسن
عقل به درک شان توست قاصر
زبان به وصف ذات توست الکن
گفت که به به عجب آقایی است
به هر که گفتم تویی آقای من
پشت در پنجره فولاد تو
گشته روا حاجت هر مرد و زن
کشور ایران ز تو دارد شرف
ای پسر عزیز شاه نجف
ای به تو از داور خالق سلام
خلق جهان را تو امیر و امام
جان به فدایت که شدی از شرف
چو فاطمه بضعه خیرالانام
جمال تو جلوه ی وجه خدا
نور رخت روشنی صبح  و شام
شیعه نه تنها به سر خان توست
ریزه خور سفره ی تو خاص و عام
به یمن مقدم تو باشد شها
دارد اگر جهان هستی قوام
تا به کنون بوده چنین و بــُوَد
لطف وعنایات توبرما مدام
تا به قیامت ای سحاب رحمت
سایه ی تو بر سر ما مستدام
شادم از این که در ازل ای شها
مهر تو را داد به من کبریا
ای گل گلزار ولا رضا جان
راحت جان مصطفی رضا جان
گر که برانی زدر خود مرا
خودت بگو روم کجا رضا  جان
گرچه فقیر مستطیع حج نیست
ولی مرا ببین تو یا رضا جان
فقیر مستطیع حج تو ام
قبول کن حج مرا رضا جان
بگو که غیر ازتو چه کس میدهد
به درد بی دوا دوا رضا جان
قسم به ذات حق زیاد است زیاد
لطف شما از سر ما رضا جان
زیاد میبرد پدر غم خویش
همین که میدید تورا رضا جان
هر که کند زیارت تو یک بار
به دیدنش روی سه جا رضا جان
گرچه بود حاصل عمرم گناه
ولی به درگاه تو آرم پناه
ای ز تو آبرو گرفته ایمان
خاک درت به درد خلق درمان
ای که کرامت ز تو دارد شرف
سرور وسالار همه کریمان
عرش نشینی که به فرشی مقیم
ز فزش تو عرش گرفته سامان
بر در دربار رفیعت رضا
حور کنیز وخادم است غلمان
هرکه به دل مهر تورا ندارد
خدا گوا هست که نیست مسلمان
هرکه کند ولایتت را قبول
روز قیامت نشود پشیمان
تو نه فقط رزق به ایران دهی
خلق سر خوان تو هست مهمان
فخر فروشد حرمت به افلاک
از قدم تو آبرو گرفت خاک
روز جزا شما جزا میدهی
به سینه ی خسته صفا میدهی
به آن دلی که از گنه سیاه است
تو با نگاه خود جلا میدهی
تویی که با دست کریمانه ات
رزق به کل ماسوا میدهی
فرق نمی گذاری و هر چه هست
هم به غریب هم آَشنا میدهی
ای به فدای تو چرا این همه
بهای بی حد به گدا میدهی
ضامن آهو شدنت هست گواه
که تو به کل خلق بها میدهی
دارالشفایت همه روز است باز
هر که بیاید تو شفا میدهی
در حرمت تذکره ی کربلا
به کربلا نرفته ها میدهی
جان جوادت به من بی نوا
کن نگهی یا علی موسی الرضا

شاعر : حسن جواهری

  • یکشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 6:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران