ایوان تو یا آینه بندان بهشت است؟
یا آینه در آینه ایوان بهشت است؟
این صبح كه می خندد از شرق خراسان
لبخند تو یا شور نمكدان بهشت است؟
صحن تو قیامت كده ی صبح بهاری است؟
یا گوشه ای از صحن گلستان بهشت است
این گنبد و گلدسته ی نورانی و زیبا
ایوان تو یا شمع شبستان بهشت است؟
خال لب تو نقطه ی پیدایش هستی
سامان سر زلف تو سامان بهشت است
میقات تماشای تو صحرای تجلاست
دامان خراسان تو دامان بهشت است
سرگشته ی دامان تو آهوست چه گویم
این دشت چراگاه غزالان بهشت است
مهمان تو را نیست دگر میل به برگشت
مهمان تو انگار كه مهمان بهشت است
از بركت تو خوان زمین بی بركت نیست
این سفره ی انعام تو یا خوان بهشت است؟
دعبل ز چه رو پیرهنت را صله برداشت؟
در پیرهنت چاك گریبان بهشت است
با كوه گنه هیچ هراسی به دلم نیست
تا حُبّ تو سنگینی میزان بهشت است
از شبنم شوق است كه اشکم شده لبریز
این گریه ی من نیست كه باران بهشت است
رخصت بدهی آخر این شعر بگویم
این روضه همان روضه ی رضوان بهشت است
شاعر : عباس شاه زیدی
- یکشنبه
- 17
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 8:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
عباس شاه زیدی
ارسال دیدگاه