• جمعه 2 آذر 03


شعر مدح امام رضا(ع) -( برید باد صبا خاطری پریشان داشت‏ )

2731

برید  باد صبا خاطری پریشان داشت‏
مگر حدیثی از آن زلف عنبرافشان داشت‏
نسیم زلف نگار از نسیم باد بهار
فتوح روح روان و لطافت جان داشت‏
صبا ز سلسله‏ی گیسوی مسلسل یار
هزار سلسله بر دست و پای مستان داشت‏
پیام یار عزیز ملیح، روح‏افزاست‏
دم مسیح توان گفت بهره‏ای زان داشت‏
حدیث آن لب و دندان چو در فشانی کرد
شکست رونق لؤلؤ، سبق ز مرجان داشت‏
یمن کجا و بدخشان؟، مگر صبا سخنی‏
از آن عقیق درخشان و لعل رخشان داشت‏
به یادم از نفس خرم صبا آمد
گلی که لعل لبی همچو غنچه خندان داشت‏
به خضرت خطش از خضر، جان و دل می‏برد
چه طعنه‏ها که دهانش به آب حیوان داشت‏
خطاست سنبله گفتن به سنبل‏تر او
به اعتدال، قد و قامتی به میزان داشت‏
هزار نکته‏ی باریک‏تر ز مو اینجاست‏
به صد کرشمه ز اسرار حسن جانان داشت‏
مهی کلاه کیانی به سر چو کیکاووس‏
که افسر عظمت برفراز کیوان داشت‏
به خسروی، همه‏ی بندگان او پرویز
جهان به صحبت شیرین، بزیر فرمان داشت‏
ز نای حسن همی زد نوای یا بشری
جمال یوسفی اندر چه ز نخدان داشت‏
صبا دمید خورآسا ز مشرق ایران‏
مگر که ذره‏ای از تربت خراسان داشت‏
محل امن و امانی که وادی ایمن
هر آنچه داشت از آن خطه‏ی بیابان داشت‏
مقام قدس خلیل و منای عشق ذبیح‏
که نقد جان به کف از بهر دوست قربان داشت
مطاف عالم امکان ز ملک تا ملکوت‏
که از ملوک و ملک پاسبان و دربان داشت‏
به مستجار  درش کعبه مستجیر  و حرم‏
اساس رکن یمانی و رکن ایمان داشت‏
به مروه صفه‏ی ایوان او صفا بخشید
حطیم و زمزم از او آبرو و عنوان داشت‏
مربع حرمش رشک هشت باغ بهشت‏
که پایه برتر از این نه رواق گردان داشت‏
درش چو نقطه محیط مدار کون و مکان‏
هر آفریده نصیبی به قدر امکان داشت‏
شها سمند  طبیعت ز آمدن لنگست‏
بدان حظیره  امید وصول نتوان داشت‏
فضای قدس کجا رفرف خیال کجا
براق عقل در آن عرصه گر چه جولان داشت‏
در تو مهبط روح الامین و حصن حصین‏
ز شرفه‏ی شرف عرش و فرش، ایوان داشت‏
قصور خلد ز مقصوره‏ی تو یافت کمال‏
ز خدمت در آن روضه، رتبه، رضوان داشت‏
توئی رضا که قضا و قدر سر تسلیم‏
به زیر حکم تو ای پادشاه شاهان داشت‏
تو را عیان حقیقت جدا ز اعیان داشت‏
تجلی احدیت چنان تو را بربود
که از وجود تو نگذاشت آنچه وجدان داشت‏
جمال شاهد گیتی به هستی تو جمیل‏
که از شعاع تو شمعی فلک فروزان داشت‏
کتاب محکم توحید از آن جبین مبین‏
به چشم اهل بصیرت دلیل و برهان داشت‏
حدیث حسن تو را خواند فالق الاصباح
که از افق غسق اللیل  را گریزان داشت‏
تو باء بسمله ای در صحیفه‏ی کونین‏
ز نقطه‏ی تو تجلی نکات قرآن داشت‏
ز مصدر تو بود اشتقاق مشتقات‏
ز مبدء تو اصالت اصول اکوان داشت‏
مقام ذات تو جمع الجوامع کلمات‏
صفات عز تو شأنی رفیع بنیان داشت‏
حقایق ازلی از رخ تو جلوه نمود
دقایق ابدی از لب تو تبیان داشت‏
نسیم کوی تو یحیی العظام و هی رمیم
شمیم بوی تو صد باغ روح و ریحان داشت‏
مناطق فلکی چاکر تو راست نطاق
ز مهر و ماه بسی گوی زر به چوگان داشت
فروغ روی تو را مشتری هزاران بود
ولی که زهره‏ی آن زهره روی تابان داشت؟
به مفتقر بنگر کز عزیز مصر کرم‏
به این بضاعت مزجاة  چشم احسان داشت‏
به این هدیه اگر دورم از ادب چه عجب‏
همین معامله را مور با سلیمان داشت‏

  • یکشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران