غبار گیر به نرمی بال قو اینجاست
هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
چقدر درد دل از راه دور پر زده تا...
چقدر حرف در آغوش بغ بغو اینجاست
همیشه یک نفر اینجا نشسته گوش کند
همیشه فرصت یک صحن گفتگو اینجاست
و گفته اند به فواره ای که در اوج است؟
که سر به خاک گذارد که آبرو اینجاست
قدم قدم همه جا آب و حوض و فواره
مگر که وارث خشکی آن گلو اینجاست
دای واژه سقا که خانه خانه اوست
فدای بوی غریبی که از عمو اینجاست
چقدر ساده مرا تا به بی نهایت برد
چقدر آینه ی پاک روبرو اینجاست
هزار سمت مرا برده اند و آرامم
که مقصد همه آن هزار سو اینجاست
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
کسی حضور ندارد وگرنه او اینجاست
شاعر : محمد خادم
- دوشنبه
- 18
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 7:19
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد خادم
ارسال دیدگاه