غرق عشق و شور و مستی بی مثال
غوطه ور در عالم فکر و خیال
پر کشیدم از زمین و از زمان
یافتم خود در مکانی لا مکان
آدم و حوا و هرچه زاده اند
گوییا در این زمین استاده اند
هر کسی در دست خود یک نامه داشت
نامه را در نزد حاکم میگذاشت
بعد از آن باری تعالی مینوشت
بنده اش اهل جهنم یا بهشت
رفت و رفت و نوبتش بر من رسید
نامه ام بگرفت و اعمالم چو دید
با غضب افکند سوی من نگاه
گفت چیزی تو نداری جز گناه
چشم تا به جهنم دوختم
از نهیب شعله هایش سوختم
ناگهان زیبا رخی از ره رسید
حال زارم تا که دید آهی کشید
بعد از آن یار و آن دلدار گفت
رو به حق بنمود و با دادار گفت
پور موسی (ع) با تو صحبت میکند
ضامن آهو شفاعت می کند
گر چه او با نامه بد آمده
چند روزی را به مشهد آمده
آمده صد بار بر من رو زده
صحن و ایوان مرا جارو زده
گر چه او هم آبرویم برده است
آب سقا خانه ام را خورده است
خوب میدانم که خوش کردار نیست
لیک دیدم بهر زهرا می گریست
- سه شنبه
- 19
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 4:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه